حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم
نتوانم
نتوانم...
یک نفر آمد و سهم ِدل ِتنهایم شد
آمد و علّت ِبیداری ِشبهایم شد
دل به او بستم و چشم از همه کس پوشیدم
سبب ِدلخوشی ِامشب و فردایم شد
بس صدا کرده ام او را "عسلم" انگاری
اسم او باعث ِشیرینی ِلبهایم شد
شاعرم کرد غم ِچشم ِسیاهش آخر
بهترین سوژه ی اشعار ِغم افزایم شد
غزل اندر غزل از اسم ِقشنگش گفتم
زد و گل واژه ترین واژه ی غمهایم شد
بعد ِهر شعر و غزل گریه عجب میچسبد!!
گریه اصلاً نمک ِشعر و غزلهایم شد..
#فریدون_مشیری
موضوعات مرتبط: دل نوشته ,اشعار زیبا,
تاريخ : جمعه 22 / 11 / 1395 | 12:27 | نویسنده : Aytan |